شهد غزل
همیشه می شکنی دل ، نه وهله وهله و گاهی نمی کنـــــی حــذراز این که خیزد از دلم آهی؟ زبسکه بیخـودم از خـود و مات چشـم تواکنون نمی بـــــرم به تحیـــــّر به ســوی قافــله راهی به حُسـن روی توهرگز کسی نه دید و نه بـیند توئی که اوج جمـالی ، توئی که حسـرت ماهی بیا تـــــو را به خدا چون که در فراق تو دارم چه حــال و روز خرابی چـــــه روزگار سیاهی دلم زکف چو ربودی چه حاجتم به سـراکنون زتن بزن سرم اکنون سرم به تـن چو نخواهی کسی که داده چو من دل به خال روی توهرگز نخواهد افـــتدش او بر کسی به جز تو نگاهی کسی که محو خیـــــال جمـــــال روی تو باشد نیـــــرزدش هـــــمه عالم پشــیزی و پر کاهی بخوان شرار دلم را ز شــــور و شـوق رقیبان به حزن و ماتم این دل نه گر خودت تو گواهی بیا که خون شـــده این دل گذشته ماتم و اندوه چـو مـــــدّ نـاز تــو افـــــزون ز حـــــدّ لایتناهی
نظرات شما عزیزان:
جناب اقاي محمدي
من شما رو لينك كردم
شما رو با نام چشم شيشه اي لينك كنيد
پاينده باشي
بدرود
پاسخ:تشکر و سپاس
پاسخ:با اسم شهد غزل /ابراهیم حاج محمدی
آقاي محمدي
وبلاگ نو مبارك زنده باشي عزيز
اميدوارم هميشه پاينده باشيد و پر كار
بدرودپاسخ:سپاس و تشکر
Design By : Pars Skin |